4 غزل

ساخت وبلاگ
شعر 

رو به در گاه عشق آورده

باز اینجاست چون نمی خواهد 

دست خالی به خانه برگردد

نا امیدش نکن! ... نمی خواهد...

 

خود غریبی ولی به روی همه 

در زیبای خانه ات باز است 

همه جا سفره ی کرم پهن است

میهمانت ژتون نمی خواهد

 

محرم راز میهمان هستی 

پر پرواز میهمان هستی

در هوای تو اوج می گیرد 

بالگرد و بالون نمی خواهد 

 

اگر اینجا گلاب پاشیدند 

بود محض رضای عطاران

حرم امن ضامن آهو 

قطره ای ادکلن نمی خواهد 

 

میهمان توبه می کند هربار

از تو چیزی به جز شفاعت تا 

حس کند می شود گناهانش 

همه کن لم یکن، نمی خواهد 

 

فاعِلاتُن مَفاعِلُن فَعَلُن

آه! مصرع به مصرع هر شعر 

غیر " موسی الرضا" کلامی بر 

وزن " مُستَفعِلن" نمی خواهد 

 

 

ص.اخضری 24 مهرماه 95

شعر 

گور بابای حرفِ مردمِ شهر 

بغلم کن! نترس بد بشود

جان من بی خیال شو! بگذار 

به درک! هر چه می شود، بشود 

 

گفته بودی که دوستم داری

گفته ای، خواهشاً دوباره بگو

باید این مسئله، همیشه به من 

وقت و بی وقت گوشزد بشود 

 

سنی از ما گذشته اما خوب! 

عاشقی سن و سال نشناسد 

سن فقط یک شماره یک عدد است

کی توجه به این عدد بشود؟ 

 

اشک های تو رود کارون است 

جان من! جان شعر! گریه نکن

حیفِ این چشم های نازت نیست 

خرج تأمین آبِ سد بشود؟ 

 

لب من غنچه می شود انگار 

می رود مثل توپ گل بشود 

توی دروازه!، گل شود اگر از 

روی خط لب تو رد بشود 

 

بارها گفته ای "مراقب باش! 

من و تو زیر ذره بین هستیم

هر تماس و پیام و چشمکِ ما 

دم به دم، مو به مو رصد بشود" 

 

هیچ کاری "نشد" ندارد که 

راه دارد همیشه هر کاری 

از پسش بر بیاید آن کس که 

راه این کار را بلد بشود 

 

بغلم کن! اگر چه سنگینم

مثل یک پهلوان بلندم کن!

دوست دارم لبت مزین به 

ذکر یک " یا علی مدد" بشود 

 

ص.اخضری

27 مهرماه 95

شعر 

زدی به روی جهانی دو مرتبه لبخند 

مهم نبود چه چیز است موجبِ لبخند 

همیشه سوژه ی هر دوربین عکاسی است 

به روی چهره ی تو ژست جالبِ لبخند 

ژکوند و با نمک و تلخ و موزیانه یکی است 

فقط عوض بشود طرح و قالبِ لبخند 

زیاد تجرِبه داری و در مواقع سخت 

همیشه می زنی از روی تجرِبه لبخند 

به هیچ وجه لبان تو " نه" نمی گوید 

به آن که می کند از تو مطالبه، لبخند 

اگر که یک تنه یک شهر را به کشتن داد 

بدان که خوب نبودی مراقبِ لبخند 

نمی شود...، به خدا عادلانه نیست، چرا؟

به عهده ی تو نباشد عواقبِ لبخند؟

به جز لبان تو که شاه بیت این غزل است 

نبوده مصرع و بیتی مناسبِ لبخند 

عروج...، پله به پله... در آخرین پله 

رسیده ام به لبت در مراتبِ لبخند 

لبم به دور لبت هفت بار می گردد 

خدا قبول کند حجّ واجبِ لبخند 

ص.اخضری

28 مهرماه 95

شعر 

فکر بکری به حال این دل کن 

که هر از چند ثانیه دارد...

بی تو از دست می رود، انگار 

غزلم بوی مرثیه دارد 

 

از زمانی که دیدمت دیگر 

توی سینه نماند مهر کسی 

همه را کرده از دلم بیرون 

چشم تو، حکم تخلیه دارد 

 

زجر کش کرده ای مرا بس نیست؟

حد و اندازه ای ندارد ظلم؟

کار هایی که می کنی با من 

هم گناه است هم دیه دارد

 

حس خوبی است واقعا زیباست 

هر غروبی که در خیال خودم 

می کنم با لبان تو افطار 

طعم شیرین بامیه دارد 

 

سیل عشاق دوره ات کردند 

همه را خوب داده ای بازی

باخت در دور اول اما دل 

بعد از این باخت، روحیه دارد 

 

توی این راه دردسر باشد 

مرد باید که بر حذر باشد 

عاشقی بازی خطرناکی است 

بس که جنجال و حاشیه دارد 

 

زن و مردی به هم نگاه کنند 

توی فکر پلید این مردم 

مرد زانی است، آن زن بدبخت 

لقب زشت زانیه دارد 

 

بَه! چه راحت به هر زن و مردی 

تهمت و افترا بچسبانند

مردمانش چه هفت خط شده اند 

شهر کلی معاویه دارد 

 

پشت کردی به من چرا؟ لطفاً 

نرم و آهسته نیم دور بچرخ 

عاشقِ تو فقط صد و هشتاد 

درجه با تو زاویه دارد 

 

چه کنم با تو؟ هر چه می گویم 

باز راضی نمی شوی عشقم! 

حرف هایم تمام نیست ولی...

به گمانم که قافیه دارد....

 

ص. اخضری 29 مهرماه 95

taghala...
ما را در سایت taghala دنبال می کنید

برچسب : 4 غزل از حافظ,غزل 4 حافظ,غزل 4,تفسیر غزل 4 حافظ,معنی غزل 4 حافظ,تعبیر غزل 4,معنی غزل 4,ليالى التت 4 غزل,شعر غزل 4 شيرد,غزل 4 بیتی, نویسنده : 0taghala5 بازدید : 16 تاريخ : شنبه 1 آبان 1395 ساعت: 9:31