سه غزل

ساخت وبلاگ

شعر
دیوار در تصرف گل های مریم است 
" بر شیشه های پنجره آشوب شبنم است" 


دیواره اش بنای ترک خورده ای شده 
قلبم حیات خلوت انبوهی از غم است 


بی او نه مهر داشت نه آبان و آذری 
پاییز از تبار کبود محرم است 


من سرد و گرم جان تنش را چشیده ام 
سرد است با من آنکه لبانش جهنم است 


دلشوره... اضطراب و هیاهوی بادها 
گل سکته می زند ضربان نا منظم است

حوای من مجال جوانی  زیاد نیست 
هر دم مرا ببوس که آدم همان دم است
ص.اخضری
بیست چهارم بهمن 95 


 شعر
کلمه کوپه کوپه می آید 
توی ذهنم قطار خواهد شد 
آن که چشم مرا گرفته خودش 
سر ساعت سوار خواهد شد

روسیاهی به من نمانده و شب 
توی مغزم زغال اخته شده 
آب رفته به جوی برگشته 
لجنِ غم  بخار خواهد شد

خورده شیشه ندارم و پاکم 
خورده شیشه نماد هرزگی است 
شیشه های قطار با دست 
کودکان سنگسار خواهد شد

عشق در ایستگاه پایانی است 
من و او عاقبت به هم برسیم 
آنچه که باعث خجالت بود 
مایه ی افتخار خواهد شد

وسط ریل ها تلق و تلق
به درِ  من بکوب تق تق تق 
چشمهای تو هر کجا باشند 
مقصدم اختیار خواهد شد 
ص.اخضری 
بیست و ششم بهمن ماه 95 

شعر

راهی کوه و دشت و جلگه شدم 
روز با یاد روی او شب شد 
عکس ماهش که توی آب افتاد 
برکه از گریه ام لبالب شد

مرد تکمیل می شود با زن 
گریه کردم، بمان!بمان با من 
نیشخندی زد و از آنجا رفت 
روزگارم قمر در عقرب شد

خودکشی توی ذات باران بود 
سیل ویران نکرد... ویران بود 
غوک ها دور برکه حلقه زدند 
تا قیامت عزا مصوب شد

نا امیدی گناه می باشد 
این خدا خود گواه می باشد 
مطمئنا هنوز راهی هست 
که به درگاه او مقرب شد

شاعری جبر آدم تنهاست
شعر از عمق جان من برخاست 
غنچه از شعر من به وجد آمد 
او از اشعار من معذب شد

در بیابان عشق هر کلمه 
که به ذهنم رسید گل می کرد 
عاقبت توی قالب یک شعر 
خود به خود واژه ها مرتب شد

ص.اخضری 
بیست و ششم بهمن ماه 95

نوشته شده توسط تقلا در ساعت 14:49 | لینک  | 
taghala...
ما را در سایت taghala دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0taghala5 بازدید : 15 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 14:17